داستان این پوستر تایپوگرافی و نمایشگاهش جالب و نوستالژیکه برام! 🙂
اون سالها تازه طراحی گرافیک و ور رفتن با فونتها رو شروع کرده بودم. با سایت رسم گرافیک آقای صادقی آشنا شده بودم و اخبار هنری و فراخوانهای جشنوارهها را پیگیری میکردم. تا اینکه یه روز فراخوان این نمایشگاه رو در موزه هنرهای معاصر تهران دیدم. چه اعتماد به نفسی داشتم که ۳ تا پوستر ۹۰×۱۲۰ طراحی کردم و فرستادم. اصلن فکرشم نمیکردم هیچ اتفاقی بیفته، اما در عین حال مدام دنبال میکردم خبرها رو که ببینم نتایج فراخوان کِی در میاد؟ 🙂
فکر کنم تماس گرفتن برای مصاحبه و من کلی حرفای بیربط و عجیب غریب زدم که خودمم نفهمیدم چی بود! چون غافلگیر شده بودم. پست هم دعوتنامه و گواهی شرکت رو آورد. یکی از پوسترهام در بخش تایپوگرافی نه تنها انتخاب بلکه پذیرفته شده بود. یعنی رسمن میرفت رو دیوار موزهٔ هنرهای معاصر تهران.
آها تا یادم نرفته، داور اون بخش هم رضا عابدینی بود که کلی کارهاش رو دنبال میکردم و با کارهایی که با فونت میکردم حال میکردم. الان (۱۳۹۵) ولی دیگه به نظرم مدتهاست کارهاش تکراری شده و اون حس اولیه رو نداره. اون موقعها خیلی بیشتر حال میداد. همین علاقه باعث شده بود که چند تا فونت تو حال و هوای کارهای عابدینی با فونت میترا بکنم. همون سالها چند تا فونت یونیکد داشتم که به اصطلاح همون جوری تایپوگرافیک مینوشتن و فقط یه نرمافزار فونتکریتور رو دانلود کرده بودم!
خلاصه یادمه با پسرداییم رفتیم تهران و کار خودم رو روی دیوار در کنار پوسترهای بزرگان گرافیک دیدم. حس عجیب غریبی بود. یادمه یکی نزدیک شد به محوطهٔ یک متری کارها و آژیر رو به یه صدایی در آورد. 🙂
همون روزش برگشتیم رشت. موقع برگشتن تو همون ساندویچیهای خیابون انقلاب یه همبرگر زدیم و با سواری (فک کنم) مراجعت نمودیم به خونه!
این پایینی اون کاری هست که پذیرفته شد. دو تای دیگه رو ندارم. راستی اون موقع خب جوان بودیم و خام. الان سالهاست تو این فراخوانها شرکت نمیکنم دیگه.
این هم گواهی شرکت هست که عابدینی امضاش کرده بود. کیفیت بدش رو دیگه شرمنده. یه ده سالی خاک خورده!
و سرانجام اینم دعوتنامه و پاکت و باقی قضایا!