گفتگو با آقای مهدی صادقی مدیر انتشارت رسم در سایت رسم
گفتگویی بود و در حقیقت مقاله ای راجع به پوستر و معضلات مربوط به تعریف کردن یا نکردن آن:
تاریخ انتشار: ۱۳۸۵/۱۲/۳
محل انتشار: وبسایت تخصصی گرافیک رسم
لینک منبع
مهدی صادقی : معتقدم زمان پندگویی و نصیحت فرمایی نسلهای پیشین به پایان آمده است و نسل امروز حرفهای فراوانی برای طرح در فضای گرافیک حرفهای ـ هنری دارد. عادت کردهایم و چنین پنداشتهایم که طراحان امروز فقط باید شنونده باشند ، از همین روست که دیگر رسانهها به سراغ آنها نمیروند و بیشتر مایلند برای این نسل بگویند تا از آنها بشنوند. خوشحالم که این حرکت نادرست رسانهای ، در “رسم” جایی ندارد. نسل امروز خوب میفهمد ، میداند ، تست ، تجربه و حتی خطا میکند ، اما اهل تحقیق هم است و شنیدنیها و دیدنیها زیادی دارد. این مبنای حرکت “رسم” است.
چندی پیش چهار سوال را مطرح و از همه طراحان ، بویژه نسل امروز دعوت کردیم تا درباره ماهیت و چیستی پوستر از منظر خوشان بگویند و بنویسند. “شهاب سیاوش” نخستین طراح جوانی است که به این سوالها پاسخ داد. او متولد ۱۳۶۴ و دانشآموخته عمران است و پاسخهایش نشان میدهد با کتاب و مطالعه مانوس است.
شهاب سیاوش : پاسخ دادن به هیچ سوالی دشوارتر از سوالی نیست که پاسخش مشخص است – جرج برنارد شاو. بیشتر از خود ِ متن پرانتز و اضافات می بینید. کسانی که بیماری قلبی دارند از خواندن این متن خودداری کنند. به امید آن که مقبول افتد:
چه تعریفی از پوستر دارید؟
وقتی به شما می گویند پوستر شما به یاد چیزی مانند درخت یا باتری یا نان برنجی می افتید؟! اگر می افتید که این مقاله را ادامه ندهید و اگر نمی افتید پس به یاد چه می افتید؟!….همان چیز پوستر است! بعضی از مفاهیم این قدر جا افتاده و ملموس هستند ( یا به مرور زمان می شوند ) که نیازی به تعریف ندارند مثلا وقتی به شما می گویند: “فیلم” شما نمی پرسید فیلم چیست؟ می دانید که فیلم چیزیست که دیده می شود متحرک است، در سینما و در خانه یا از تلویزیون می شود آن را دید و…راجع به پوستر هم همین طور است. شما وقتی از سینما خارج می شوید و به دوست خود می گویید که : “فیلم نبود که بابا…” آیا منظورتان این است که آن چیزی که دیده اید فی الواقع ماهیت دیگری غیر از فیلم بوده است؟ خیر منظور شما این است که آن فیلم بر اساس معیارهای زیبایی شناسی شما و سیستم تفکری شما لیاقت اطلاق نام فیلم ( به عنوان یک ذات هنری ) را نداشته است یا به اصطلاح نمی توان آن را فیلم محسوب کرد.غرض این که مشکل،تعریف ماهیت پوستر به عنوان یک مفهوم نیست بلکه مشکل در ارزش گذاری و سنجش است که اولین لازمه ی آن وجود یک معیار است، وقتی معیاری به عنوان مبنا وجود داشته باشد در مقایسه با آن بقیه ی اثرها قابل سنجش خواهند بود ( این مبحث در بسیاری از کتاب های چیستی هنر و مفهوم هنر بررسی شده و به نتیجه نرسیده است ) حالا مشکل بیشتر می شود :۱- معیار چیست؟ ۲- چه کسی صلاحیت دارد که معیار را تعیین و بر اساس آن قضاوت کند؟ در بررسی یک پوستر معیار به اعتقاد من به دو دسته خیلی کلی تقسیم می شود : درونی وبیرونی. درونی ها شامل پیام و ایده و اندیشه ی طراح و حس کلی اثر و بیرونی ها مانند تکنیک و سبک و ساختار و زیبایی شناسی و…اما بحث پیرامون هر کدام ار این مسائل خودش مقاله ها می طلبد پس به همان چیزهایی که از این مفاهیم در سر داریم بسنده می کنیم. اما صلاحیت با چه کسانی ست؟ جواب منطقا می شود اساتید و پیش کسوتان و دانشگاهیان و…باز هم اما آیا همیشه این طور است؟ اگر این طور بود که ما مشکلی نداشتیم و اصلا نیاز به این چنین پرسش هایی نبود. چون اصولا نظرات فرهیختگان فعلی برای نسل بعدی تا جایی برش دارد که نسل بعدی هم بخواهد مانند نسل گذشته فکر یا کار کند اگر کسی پیدا شد و گفت که : “آقا ما نمی خوایم مث شما کار کنیم” مطمئنا ( حداقل تا آنجایی که من می دانم ) نمی توانیم او را حلق آویز کنیم! غرض این که همیشه کسانی بوده اند که کل چارچوب های قبل از خود را فرو ریخته و بنایی مستحکم تر از آن ساخته اند. یک مثال: گریفیث برای سینما دوستان نامی آشناست کسی که از پایه اصول دکوپاژ تدوین زوم و کلوزآپ و حرکت دوربین و خیلی چیزهای دیگر را به سینمای آن دوران اضافه کرد ( حتما می پرسید بدون این تمهیدات مگر سینمایی هم بوده است ؟ ) اما سینماگران هم عصر او کارهای او را خیانت به هنر نوین سینما و مایه ی نابودی آن تلقی می کردند. در اینجا دو گزینه پیش روی گریفیث قرار داشت: ۱- پس از مدتی کلنجار رفتن با خود ( در کلوزآپ ترجیحا ) آره اینا راس می گن من یه خائنم ( ترجیحا لانگ شات در تصویر طنابی روی زمین دیده می شود ) باید به سمت طناب برم و خودمو دار بزنم ( اکستریم لانگ شات برای راحتی کار لزوما ) و پس از مدتی خودش را دار می زند ( کلوزآپ و بعد اکستریم کلوزآپ لطفا ) ۲- تا صب واسه خودتون بگین من کار خودمو می کنم یه روز و روزگاری یه اشخاصی مث فرانسیس فورد کاپولا به من افتخار می کنن! احتمالا پیشکسوتان از قسمت اول خیلی خوششان آمده است! و جوانان جویای نام از قسمت دوم. سخنان و راهنمایی پیشکسوتان هم برای خودش جا و مکانی دارد.
کارکرد و ماهیت پوستر چیست؟
اگر به طور ذاتی بخواهیم بدانیم که پوستر چه بوده است و یا چه باید باشد خود بحث دیگری است باید به اولین کسی که اولین پوستر را طراحی کرد و از این نام برای آن استفاده کرد مراجعه کنیم که البته این راه هم به نتیجه نمی رسد چون معمولا ( و شاید هم هیچ وقت ) آغازگران یک راه خود نمی دانسته اند که چه راهی ( چه راه بزرگی ) را آغاز کرده اند چونان برادران لومیر در سینما که بعد از مدتی بیان کردند که این چیزی که به عنوان سینما ابداع کرده اند عمر چندانی نخواهد داشت و از بین خواهد رفت حال آنکه چنین نشد و این تعریف یا تعریفاتی از این دست که” هر چیزی که بر روی کاغذ چاپ شود و بر دیوار آویزان شود و جنبه ی اطلاع رسانی داشته باشد که می تواند تلفیقی از تصویر، متن یا هر دو باشد، پوستر نامیده می شود ” چه مشکلی را از چه کسی مرتفع می کند؟ بیاییم رو راست باشیم خودمان هم می دانیم که مشکل جای دیگر است. در حوزه ی کارکرد همان طور که می دانیم از تبلیغات کاملا تجاری گرفته تا پوستر های کاملا شخصی در حیطه ی پوستر قرار می گیرند اما این که ایجاد تداخل در این حوزه ها تا چه حد جایز است و اصولا مخاطب عامی در این وانفسا چه گناهی را اعم از کبیره یا صغیره مرتکب شده بحث دیگری است ( نمی دانم که چرا هر وقت از مخاطب عامی سخن به میان می آید ذهن ها به سوی فونت زر ۷۲ و تکه های برش خورده از عکس ها یا ایلوستراسیون های دهه ی ۶۰ می رود خیر مخاطب عامی هم به خداوند سوگند، انسان است و تغییر می کند! ) این که آیا می توان تنها به دلیل سلیقه ی شخصی هر کاری را به عنوان پوستر به خورد ملت داد یا این که بر عکس به بهانه ی پیام و مفهوم ( هر چند که به نظر من خوش خیالی است اگر تصور کنیم که با یک پوستر می توانیم پیامی را به جامعه منتقل کنیم چرا که شما با یک میلیون متر مربع کاغذ هم نمی توانید چیزی را به کسی که نمی خواهد، بقبولانید و بر عکس با یک برگه ی اعلان A5 هم می توانید حرفتان را بزنید، اگر طرفتان بخواهد بپذیرد یا حداقل فکر کند که بیذیرد یا نپذیرد و دیگر این که پیام و مفهوم اصولا راجع به پوستر های هنری و غیر تبلیغاتی کاربرد دارد و ما که به غیر از پوسترهای اطلاع دهنده از فلان نمایشگاه یا بهمان همایش یا پوسترهای شخصی که با علایق طراح در ارتباط است، چیز دیگری نمی بینیم – ادامه ی قبل از پرانتز –> ) باید کلا زیبایی شناسی و حس اولیه ی بشر که همان زیباپسندی باشد را به کناری گذاشت، باز بحثی گسترده است. این که بعضی از طراحان می خواهند شدیدا اثبات کنند که زیبایی پوستر اصولا مهم نیست و حتی گاهی گناه کبیره هم محسوب می شود خود دلایلی دارد: ۱- نمی توانند اما می خواهند ۲- می توانند اما نمی خواهند ۳- می بینند که دیگران با ۱۰ الی ۱۵ کار زیبا از آنها مشهورتر شده اند در حالی که آنها بالغ بر ۱۵۰۰ کار هنری خلق کرده اند اما بقالی سر کوچه شان هم آنها را نمی شناسد!
من شخصا پوستر را مانند یک فیلم خیلی کوتاه می دانم که همانند یک فیلم اگر جذابیت لازم را داشته باشد شما تمایل دارید که بارها آن را ببینید و یا بخشی از آن را بازبینی کنید و یا در ذهن خود بارها آن را مرور کنید و به عبارتی ذهنتان با آن درگیر می شود. پوستری که خود را لو می دهد مانند فیلمی است که شما انتهایش را از ابتدایش تشخیص می دهید و گاهی با این وجود تا انتها تماشایش می کنید اما لذت نمی برید دقیقا مانند پوستری که ممکن است چیزی بگوید اما لذت بصری به شما ندهد. همان طور که گاهی فیلمی فقط قرار است روابطی را هوشمندانه و روانشناسانه بیان کند (مانند فیلم پدرخوانده) گاهی پوستر هم فقط روایت می کند. آیا فیلم های دیگری راجع به مافیا ساخته نشده است؟ آیا مفاهیم یا پیام فیلم بود که باعث موفقیت آن گشت؟ آیا پس از دیدن این فیلم تمام اعضای مافیا استعفا داده و به کارگری مشغول شدند؟ آیا قاچاق و قتل و جنایت پس از این فیلم کاهش یافت؟ هر چند که تحقیقی در این زمینه صورت نگرفته است (و لازم هم نبوده است) اما اغراق نیست اگر بگوییم که به خاطر اقبال عمومی این فیلم و شخصیت های آن گرایش به سمت مافیا بیشتر نیز شده بوده باشد! پس آیا فیلم ناموفق بوده است؟ خیر زیرا به دلیل این که چون دوران پیام دادن و اصلاح مردم با یک کار هنری سپری شده است ممکن است به نظر شما جالب نباشد اما شده است! هر چند که آلفرد هیچکاک هم گویا گفته است که ” اگر می خواهید پیام بدهید به تلگرافخانه بروید! ” ممکن است بگویید که ” این چی می گه بابا…پرته…سینما فرق داره ” بله، دقیقا، چون من با شما فرق دارم و اصولا قرار نیست که همه مثل هم (یا بهتر است بگویم همه مثل یک نفر) فکر کنیم. به نظر من گرافیک هم مانند سینما و موسیقی است : ژانری ست.
آیا تـعاریف و کارکردهایی که پیشتر برای پوستر ترسیم شده است، جوابگوی نیاز امروز هست؟
ما هنوز که هنوز است درگیر مکتب ها و شیوه ها و نام ها و تعاریف هستیم در حالی که دیگران ها متوجه شده اند که دیگر مثل سالهای گذشته نیست که هر مکتبی جنبشی به پا می کرد و کل عالم هنر را درگیر می ساخت. به همین دلیل است که در مکاتب جدید و امروزین تعصبی مشاهده نمی کنید چون به راحتی به هر حرکتی نام جدیدی می دهند و از کنار آن گذشته به سوی مفهوم و ماهیت اصلی هنر می روند. اگر بخواهیم هنر را کلا به عنوان یک انسان در نظر بگیریم که از سالهای بسیار دور با پیدایش بشر به دنیا آمده و جوانی را طی کرده به اعتقاد من (چه قدر من از این عبارت خوشم می آید ) اکنون به پیری رسیده است و تاب و توان این خط کشی ها و گروه بندی ها را ندارد آیا تصادفی ست که در دوران حاضر نقاشان گرافیست می شوند گرافیست ها کاریکاتوریست می شوند و….
به هر حال چه هنر را خط کشی شده و چه به عنوان یک ماهیت واحد در نظر بگیریم فرقی نمی کند . در حدود ۳۰ یا ۴۰ سال پیش تکلیف جامعه ی هنری ایران تا حدودی مشخص بود بیشتر ِ (نوشتم بیشتر که به معنای اکثریت، جمع ِغالب، مخالف ِکمتر و از این جور چیز هاست، شاکی نشوند که به روحیه ی ایرانی ما توهین شد! ) هنرمندان با توجه به فضای باز ِمراوداتِ هنری با غرب با اصول و مبانی مکتب ها و هنرمندان به خوبی آشنا بودند ودر بحث گرافیک پر تیراژ هم که با ظهور صنعت چاپ توجه بیشتری را به خود جلب کرد کاملا و از نزدیک در ارتباط بودند اما بعد ها ما تبدیل به انسان هایی شدیم که گویا در منظومه ی دیگری خارج از این کوازار زندگی می کردیم و بیان کردیم که ما می خواهیم هنر اصیل خودمان را به منصه ی ظهور برسانیم که تبعا موفق نشدیم! پس دوباره سوار سفینه هایمان شدیم و به وطن مراجعت کردیم و در عین ناباوری بعد از برداشتن ماسک های اکسیژن خود متوجه شدیم که نه!…خفه نشدیم!…می تونیم نفس بکشیم!…پس هستیم!…و بعد ها حتی تعجبمان بیشتر هم شد چون به کشورهای دیگر هم رفتیم و مشکلی پیش نیامد و در اینجا بود که متوجه شدیم این مردمان چیزهایی می گویند که ما انگار خوب متوجه نمی شویم. بعد از این که برای ما توضیح دادند که عزیران من وقتی شما در کوازار X625 بودید ما در اینجا داشتیم بنیان های هنری عصر جدید را پایه ریزی می کردیم و شما تشریف نداشتید تا چیزی از خودتان به آن اضافه کنید تازه متوجه شدیم که چه خبر شده است ( البته اگر متوجه شده باشیم من که بعید می دانم! ) و بعد ها را هم خودتان می دانید.
مرز نظم و بینظمی، خلاقیت و استانداردسازی، تنوع و تشتت در بیان فرمی و محتوایی پوستر، چگونه مشخص میشود؟
این که اصولا بعضی از مفاهیم به نظر ما فی ذاته مثبت و بعضی دیگر منفی هستند همیشه برای من جالب بوده است. می گویند جهان بر اساس گفته ی انیشتین ( عجب اسمی هم داره آخرش ما نفهمیدیم اینیشتین یا اینشتین یا…) به سوی بی نظمی می رود اما از کجا معلوم که در آن قرن ها آن نوع بی نظمی خود نوعی نظم نباشد؟ و اصولا چرا بی نظمی نادرست است و نظم درست است چون بی نظمی فاقد نظم و در واقع عینیت ِنبود ِنظم است. یعنی وقتی نظمی نباشد می گوییم بی نظمی. پس قرار است در یک اثر بی نظم ( که من هنوز هم متوجه نمی شوم که مگر نقشه کشی است که باید نظم داشته باشد ) نبود ِنظم را ثابت کنیم اما ما چطور می توانیم نبودن چیزی را ثابت کنیم؟ و بر فرض هم که ثابت کردیم آیا به اصطلاح، نبود یک ویژگی می تواند نابودی یک اثر را به همراه داشته باشد؟ عین همین ماجرا در مورد تنوع و تشتت هم مصداق دارد. اما خلاقیت و نوآوری بحث دیگری ست: خلاقیت به اعتقاد من ذاتی و یا خود اکتسابی است ( یعنی خود هنرمند اگر بخواهد می تواند خلاقانه یا نوآورانه کار کند یا نکند) غرض این که در حال حاضر برای خیلی ها صرف نمی کند که خلاقانه کار کنند. وقتی که به بهانه ی ایجاد یک سبک منحصر به فرد تکرار را جایز می دانیم ، دیگر صحبت از خلاقیت مسخره است. وقتی که همیشه در حال فکر کردن و اجرا کردن یک پوستر، به سبک خودمان فکر می کنیم جایی برای نوآوری باقی نمی ماند. یک مثال : طراحی در کره ی مریخ به من گفت که برای طراحی پوسترهایش تک پرسوناژی را انتخاب کرده و روی آن می نویسد و بعد در دانشگاه ملی مریخ هم تدریس می کند و به دانشجویانش می گوید که پیام و مفهوم و ارتباط پوستر با موضوع بسیار مهم است! ( البته ایشان یکی از بزرگترین و قابل احترام ترین طراحان مریخ است حداقل به نظر من – این یکی جدی بود ) یکی از دانشجویان برخاسته و از او پرسیده بود که ببخشید چطور هنگامی که درحال طراحی پوستر به تک پرسوناژ فکر می کنید، در عین حال کار شما توام با خلاقیت هم می شود؟ در این حالت آیا غیر از این است که خلاقیت شما محدود به تغییر فرم آن پرسوناژ می شود؟ و اوست که برای شما تصمیم می گیرد؟ استاد شیوه ی جالبی را برای پاسخ به دانشجویش انتخاب کرد که در مریخ خیلی خوب جواب می دهد: هیچ جوابی نداد. اما همین طراح وقتی که کارهایش را برای شرکت در بی ینال بین کوازاری در سیاره ی تیر برده بود آنجا توضیح داد ( چون آنجا جایزه می دادند ) که این ها با توجه به تصویرگری های قدیمی سیاره اش انجام شده است! ولی داوران بی ینال هر چه قدر زور زدند که بفهمند که ارتباط بین یک پوستر فیلم با یک اثر نگارگری قدیمی در چه بوده است، و یا این که اصولا این دو (یعنی طراحی پوستر و تصویرگری قدیمی) چه ربطی به هم دارند، چیزی نفهمیدند در نتیجه برای این که ضایع نشوند و ثابت کنند که فهمیده اند در این پوستر چه خبر است یک جایزه به او دادند.
اصولا خلاقیت با تکرار نمی تواند یک جا جمع شود. پس وقتی طراحی، خود خواسـته ( نگویید نا خواسته است چون به شعورمان توهین می کنید ) به ورطه ی تکرار می افتد به نظر شما دلیلش چیست؟ دلایل متعددی دارد: اول از همه راحتی و آسودگی طراح: هر جا به هر منتقدی که برخورد کند می گوید:”این شیوه و سبک کاری من می باشد” دوم شهرت ( اگر فکر می کنید که انگیزه ی مهمی نیست دو حالت دارد یا مشهور شده اید یا نشده اید! ) سوم بین المللیزه شدن، چون بیچاره های آن طرف آب می گویند: این هنرمند سبک خود را پیدا کرده است و مظلومانه در صدد ثابت کردن حقانیت وجودی خویش تلاش می کند پس به این هم کمک کنیم و دستش را بگیریم …اِ…اِ…اِ…آفرین تو هم می تونی پوستر طراحی کنی…آخه…آفرین…کامپیوتر هم داری…دیگه بهتر….اِ…من واقعا نمی تونم باور کنم پس شما هم وقتی می خواین بیاین کشور ما با هواپیما میاین…عجب! این ایران عجب پیشرفتی (هنری ) کرده…ببین…تو یه دو سه تا کار برای عمو بفرست قول می دم یه جایزه هم بهت بدیم…خواب؟!…آفرین….!
دقیقا ماجرای سینمای ایران در عرصه ی بین المللی که یک سرخوردگی افتخارآمیز ( عجب پارادوکسی ) بود برای گرافیک ایران هم در حال تکرار شدن است و جالب اینجاست که انگار ما نمی دانیم که این مسایل در اروپا یا آسیا یا هر کجا به غیر از ایران مرحله ای و دفعی ست و به زودی به فراموشی سپرده می شود. یک نفر از بزرگان که بسیار برای کارهای او ارزش قائلم ( البته تا یه جاهایی ) می گفت:”من همراه کارهایم می روم تا برای آنها توضیح بدهم و بسیاری مطلب و کتاب هم همراه می برم!” دیگری می گوید:”چرا فلان استاد، تایپوگرافی ایرانی را تغییر داده است و مشکل ما و گرافیک امروز همین است!” جالب است که به گفته ی آقایان اگر رجوع کنیم معلوم نیست که گرافیک ما بالاخره بین المللی ( هر چند که صرفا این کلمه هیچ ارزشی ندارد اما بالاخره ما که هیچ ملاکی برای ارزیابی کارهای هنری مان نداریم به گفته ی آقایان باید گوش به دهان خارجی ها باشیم تا تعیین کنند که چه کاری خوب است و چه کاری نیست ) شده یا کم ارزش و دچار گمراهی های جوانان است؟
کلام آخر:
صحبت از چیستی و بیان ماهیت وجودی یک پدیده و تبیین بی کم و کاست آن (هر چند که امکان ندارد) کمکی در راه تکثیر یا ایجاد آن پدیده نمی کند. فرض کنیم که ما یا شما پوستر را بالاخره تعریف کردید (می دانیم که سوال “پوستر چیست؟” هیچ گاه محو نمی شود! ) و به گوش همه رساندید که پوستر چیست؟ آیا می توانید بر همگان نظارت داشته باشید که حتما بر اساس ایدئولوژی شما طراحی کنند؟ آیا می توانید آنچه را که در ذهن دارید عینا به دیگران هم منتقل کنید؟ از آنجایی که ما سالهاست که کار برنامه ریزی شده و اصولی درباره ی هنرهای تجسمی انجام نداده ایم با یک سردرگمی عمومی مواجه هستیم.
من به شخصه واقعا متوجه نمی شوم که این همه اصرار بر سوال هایی از این قبیل برای چیست؟ آیا هیچ گاه از این سوال ها نتیجه ای هم گرفته ایم؟ به سابقه ی تاریخی ذهن خود رجوع کنید و یک نمونه برای من مثال بزنید…
دنیا به تعداد بیشتری نوابغ متواضع نیاز دارد، متاسفانه تعدادمان کم شده است – اسکار لوانت