مقالهای راجع به گرافیک کامپیوتری و معضلات و مسائل پیش رو در این حیطه از طراحی گرافیک با توجه به قابل پیش بینی بودن پارهای تکنیکها
تاریخ انتشار: ۱۳۸۶/۵/۱۴
محل انتشار: وبسایت تخصصی گرافیک رسم
آن چیزی که قرار است در این مقاله به آن بپردازم مطلبی ست که همیشه به آن فکر میکرده ام. این که ورود کامپیوتر به عرصهٔ هنر – فنی مثل گرافیک آن را به کلی دگرگون کرده است مثل روز روشن است. باید بپذیریم که کامپیوتر کلیهٔ هنر ها و مخصوصا گرافیک را به کلی تغییر داده است و چون گرافیک از بقیه جوانتر بوده و کامپیوتر بیشتر میتوانسته بر روی آن تاثیر بگذارد بیشتر به چشم آمده و میآید. بسیاری از کارهای گرافیکی از جمله طراحی صفحات وب، طراحی نرمافزارها، آیکنها، والپیپرها و… تنها با وجود کامپیوتر معنا خواهند داشت. به هر حال همیشه و همه وقت داستان به این سادگی ها نیست. فرض کنیم که شما میخواهید یک پوستر طراحی کنید، چه میکنید؟ آیا شما از کسانی هستید که از کامپیوتر برای طراحی استفاده میکنید یا خیر؟ آیا از کسانی هستید که با اتودهای خود (فرقی نمیکند اتود در ذهن شما شکل بگیرد یا روی کاغذ، برگ سررسید، دستمال کاغذی یا برگ روزنامه) کارتان را آغاز میکنید یا مثل برخی از دوستان نرم افزار مربوطه را باز کرده و این قدر ور میروید تا بالاخره یک پوستر تولید کنید؟ این روزها هم که کسی بر شما خرده نمیگیرد میتوانید بگویید سبک من نارنجی کردن بک گراند و نوشتن با فونت میترا ست حالا موضوع روز معلم باشد یا پیشگیری از زلزله یا ایدز یا پوستر فیلم یا تئاتر یا… فرقی نمیکند (شخصا هیچ گونه تکراری را نمیپسندم چه ساده چه پیچیده، فراتر از این ها اصلا اعتقاد ندارم که طراح باید به گونه ای کار کند که هر کس کارهایش را میبیند بفهمد که کار کار اوست، تصور کنید که یک عمر کار کنید ولی شخصی با یک لحظه دیدن چند کار از شما بتواند تمام کارهایتان را بدون دانستن نام شما از بیخ و بن تشخیص دهد، نظر شما را نمیدانم اما به نظر من احساس بسیار بدی ست!)
اگر اهل اتود زدن هستید که اصولا در نهایت باید کارتان را با کامپیوتر به انجام برسانید و اگر نیستید باز هم باید کارتان را با کامپیوتر به انجام برسانید! پس همهٔ راهها به رایانه ختم میشود! خوب حالا فرض کنید که میخواهید در پوسترتان از تصویر “یک مرد در حال پریدن” استفاده کنید (مثلا) اگر پیدا کردید و فرم و پوزیشن و حالت آن به نظرتان جالب نیامد یا هم خوانی با موضوع نداشت چه میکنید؟ (به گمانم چنین قضیه ای در پوستر نمایشگاه کتاب رخ داده بود، که به عقیدهٔ بسیاری تصویر کتاب مناسب نبوده البته آقای فانی چنین نظری نداشتند به هر حال… ادامه میدهیم) یا اگر چنین تصویری را در بانک تصاویر یا مجموعهٔ عکس های خود ( مثلا سی دی ها و دی وی دی های رایج در بازار و یا اینترنت) پیدا نکردید چه میکنید؟ یا این که به علت یکسان بودن منابع کار، شما و طراح دیگری هر دو از یک عکس یا تصویر استفاده کرده باشید چه؟ ممکن است بگویید که یکی از عمده ترین بخش های کار یک گرافیست عکاسی ست، و این که خودتان از سوژهٔ خود عکسی گرفته و از آن استفاده میکنید. بله درست است و باید بگویم که در واقع با رواج گرافیک کامپیوتری تنها کاری که در واقع بیانگر و نشان دهندهٔ اقدام خودآگاهانه و حاکی از مولف بودن یک هنرمند خواهد بود همین کار است. اما بعضی موضوعات هستند که شما نمیتوانید از آنها عکس تهیه کنید در این موارد یا باید از خیر عکس بگذرید یا از عکسی که دیگری گرفته است استفاده کنید البته اگر به آن دسترسی داشته باشید. حالا چه میکنید؟ سوژه و کار را رها کرده و به سراغ موضوع دیگری میروید؟ پس دغدغه های فکری و حس مسئولیت و تعهد و از این جور حرفها چه میشود؟ به راحتی همه را به باد میدهید؟ همین قضیه در تایپوگرافی برای یک کار هم رخ میدهد بنا به آنچه که گفته میشود هر فونت و هر تایپ فیس قرار است حسی را منتقل کند یا حرف خاصی بزند (البته من شخصا اعتقادی به این نظر ندارم حداقل راجع به فونت های فارسی، گفتم فونت فارسی؟ کدوم فونت فارسی؟) خوب اگر شما فونت های کمیداشته باشید چه اتفاقی میافتد آیا تایپوگرافی شما دچار محدودیت و تکرار نمیشود؟ آیا نمیتوانیم بگوییم کسی که منبع غنی تری از لحاظ تصاویر و عکس ها و فونت ها دارد بالقوه میتواند طراح خلاق تر و موفق تری باشد؟ و طرح های او میتوانند تازگی و خلاقیت بیشتری داشته باشند؟ بالاخره به جایی رسیدیم که باید بگویم نتیجه میگیریم که در واقع کار یک طراح امروزی به شدت وابسته و محدود به منابعی ست که در اختیار دارد و دقیقا تفاوت گرافیک بدون کامپیوتر و با کامپیوتر همین است در هنگامیکه کامپیوتری در کار نبود طراح هر آنچه را که در ذهن داشت تصویر میکرد (یا مجبور بود تصویر کند اما اکنون چنین اجباری وجود ندارد و تجربه ثابت کرده است که اصولا بشر کاری را انجام نمیدهد مگر این که مجبور به انجام آن باشد!) و نیازی به بانک های تصاویر نداشت یا کمتر نیاز داشت. همین طور نرم افزاری در کار نبود که با عملکرهای خاص خود طراح را محدود و وابسته به امکانات خود کند. میدانیم که عمدهٔ نرم افزارهایی که کارهای گرافیکی با آنها به طور حرفه ای انجام میشود زیاد نیستند و عمل هایی مانند Filter ها یا Blending Option ها یا Shape ها یا Brush ها یا… تکراری و در واقع شناخته شده هستند. غرض این که وقتی شخصی در نرم افزاری مانند فتوشاپ از یک فیلتر استفاده میکند و کسی که حرفه ای ست آن را میبیند و در مییابد که این کار با فلان قسمت ار فلان نرم افزار انجام یافته است کار از حوزهٔ هنر خارج شده و به فن و تکنیک نزدیک تر میشود.
این مسئله در هنرهای دیگر و برای کسانی که آشنایی با آن هنرها دارند نیز رخ میدهد. مثلا در سینما ایراد سکانسی از یک فیلم که درست تدوین نشده است توسط یک تدوینگر درک میشود اما مخاطب عادی اصلا خبردار نمیشود. باید بپذیریم که در دوران حاضر تمام هنرها تحت تاثیر فناوری ها و پیشرفت های رایانه قرار گرفته اند و در حال تبدیل شدن به فن هستند. شما اگر بهترین ایده ها و حرفها را هم برای گفتن داشته باشید اما نتوانید آن را با یک اجرای خوب و فنی همراه کنید، نا موفق خواهید بود. (نمونهٔ آخرین آن هم تیتراژ سریال ” مدار صفر درجه ” از استاد ابراهیم حقیقی ست که گویا قرار نبوده ربطی هم به ماجرا و همین طور موسیقی کار داشته باشد، کم مانده بود برای به زور چپاندن قساوت آلمانی های بد ظالم ستمگر ددمنش، صحنه هایی از نوار قلب و ام آر آی آدولف و یا کلوزآپ هایی از مرده شور های اردوگاه های نازی ها هم در تدوین موازی به تیتراژ اضافه شود که کارگردان احتمالا گفت: ”برو عمو جان… همینا بسه!” و آقای حقیقی گفته: ”ولی این طوری تیتراژ حقیقی نمیشه!” و دوباره کارگردان برای این که به صورت خیلی طبیعی بحث را عوض کند گفته: ”ابراهیم جان! راستی کار فونت جدیدت به کجا رسید؟ ترجمهٔ مستقیم: ابراهیم! دست از سر ما وردار!) این مساله که کارهای گرافیکی عصر حاضر با چند نرم افزار معروف انجام میگیرد احتمال تشابه و تکراری شدن کارها را بیشتر میکند و همین طور تشخیص این که فلان پوستر با چه نرم افزاری طراحی شده ارزش و لذت بصری کار را کاهش میدهد.
این یک اصل است که اگر کار یا چیزی در دسترس و ابتدایی و ساده باشد ابهت و عظمت خود را از دست میدهد دقیقا مثل کارهای جلوه های ویژه که وقتی شما متوجه شوید چگونه انجام یافته اند برای شما لذتی ندارند فرقی هم نمیکند که کار به نظر شما خوب اجرا شده باشد یا خیر، صرف این که میدانید در آنجا چه خبر بوده است و طراح چه کار کرده ارزش کار از بین میرود. آزاردهنده است وقتی که فیلمیرا میبینیم و متوجه میشویم که مثلا فلان سکانس با تکنولوژی صفحهٔ آبی انجام گرفته است یا از راه لب خوانی متوجه میشویم که دیالوگی در حین دوبله توسط برادران و خواهران واحد دوبلاژ تغییر کرده است. نمیدانم که با این همه حرف زدن توانسته ام منظورم را بیان کنم یا خیر، برای توضیح بهتر، ماجرا را با شعبده بازی مقایسه کنید: وقتی شما میدانید مردی که با اره نصف شده است در واقع نصف نشده است، یک چیز است؛ اما این که بدانید ترفند کار در وجود دو نفر است که نشسته اند و ما پاهای یک نفر و سر نفر دیگر را میبینیم، بحث دیگری است. در حالت اول شما باز هم تعجب کرده و لذت میبرید با این که میدانید بالاخره ترفندی در کار است اما در حالت دوم شما در واقع لذتی نخواهید برد چون میدانید که کل ماجرا چه بوده است.
اخیزا مقادیر معتنابهی آثار گرافیکی (555 DESIGN) دیدم و بسیار لذت بردم اما بعد با دانستن این که اجزای این کارها چگونه انجام یافته است، کارها به نظرم عادی و معمولی شدند. اصولا به جزئیات اهمیت بیشتری میدهم و به همین دلیل است که اعتقاد دارم سایز یک کار در نوع اجرا تاثیر بسیار زیادی دارد یا باید داشته باشد : وقتی شما قرار است کاری را در سایز ۱۰۰ در ۷۰ اجرا کنید میتوانید از جزئیات زیادی بهره ببرید اما در یک کار ۱۰ در ۱۴ شما باید خیلی ساده تر و معمولی تر کار کنید و دیگر این که شخصا هیچ اعتقادی به این مسئله که یک کار گرافیکی اساسا باید ساده خلاصه و موجز باشد، ندارم هر چقدر هم این گفته معتبر باشد بالاخره هر اعتباری با گذشت زمان و تحول چیز نادری به نام مغز میتواند دستخوش تغییر شود و باید بشود که اگر نشود پیشرفت و تنوعی وجود نخواهد داشت. در کارهای موجود در این سایت قسمت هایی را مشاهده میکنید که به عنوان مثال در تایپوگرافی و در طراحی زمینه بسیار دست نیافتنی و یک دست مینماید اما با دانستن این که این متن یک فونت است و این زمینهٔ پر از Scratch و Trash ترکیبی از چند قلم فتوشاپ است و خود کار هم یک عکس ساده است که بخش هایی از آن Erase شده است، بسیار سهل و آسان میشود. حال ماجرای دیگری که پیش میآید معیار ارزشگذاری برای چنین کارهایی است، این که مثلا من یا شما میدانیم که تایپوگرافی انجام گرفته در فلان پوستر در واقع یک فونت است و زحمت یا خلاقیتی در راه ایجاد آن صورت نگرفته و طراح آن فقط یک فونت را نصب کرده و با آن نوشته است چه تاثیری در ارزشگذاری آن کار توسط ما خواهد داشت؟ آیا باید تایپوگرافی کار را فقط به دلیل تناسب آن با موضوع شایستهٔ تقدیر بدانیم یا این که بیان کنیم این اثر هیچ ارزشی ندارد چون نتیجهٔ تفکرات شخص دیگری (یعنی همان طراح فونت) است؟ و این که با وجود فونت های فراوانی ( هزاران فونتی ) که هر روزه بر تعدادشان هم افزوده میشود، اگر ما هم ندانیم که خالق فونت کیست، چطور راجع به کار صورت گرفته با آن فونت قضاوت کنیم؟ همه که نمیتوانند همهٔ منابع تصویری و همهٔ فونت ها و تایپ فیس ها را بشناسند و از طرفی هم جالب به نظر نمیآید که کسی با ثمرهٔ تلاش دیگری کاری را خلق کند و هیچ کس هم متوجه نشود. یعنی مخاطب نمیتواند متوجه شود که متنی که میبیند نتیجهٔ هنر و خلاقیت طراح کار است یا خالق فونت؟ از آنجایی که برای پایان بردن یک متن نیازی نیست که عمل خاصی انجام شود، در نتیجه متن را همین طوری پایان میدهم!