اینم یه فراخوان خارجکی بود که اون سالها دو سه سالی پشت سر هم توش شرکت کردم و این اولیش هست یعنی میشه سال ۲۰۰۷ یا ۱۳۸۶. موضوعاتش مثلن موارد مربوط به محیط زیست و حقوق انسانی و این چیزا بوده در کل. به طور دقیق این سال، ۵ تا تم اصلی داشت: تخریب محیط زیست، توسعه نیافتگی، ایدز، جنگ و نقض حقوق بشر. عناوین انگلیسی و توضیحات بیشتر رو اینجا میتونین ببینین.
من برای هر ۵ تا موضوع پوستر فرستادم. ولی الان فقط ۲ تا رو دارم که بذارم 🙂 اولی تخریب محیط زیست بود که باز هم طنز و کنایه رو توش به کار بردم. تصویر که مشخص هست. انسانی در حال نابود کردن کرهٔ زمین و محیط زیست هست و متنی هم که بین دستاش نوشته: «این یه بازی ویدیویی نیست و ذخیرهٔ بازی هم نداره. اگه نابودش کنیم دیگه نمیتونیم دوباره بازخوانیش کنیم!» این شاید نکتهش تو بهتر فهمیده شدن پیام انگلیسیش باشه. یعنی تو فارسی شاید خوب معلوم نشه چی داره میگه 🙂
دومی هم راجع به جنگ هست. یکی از طرحهای چهلستون رو برداشتم و تغییراتی توش دادم و بعد ضربالمثل فارسی «آواز دهل شنیدن از دور خوش است» که در واقع مصرعی از یکی از رباعیات خیام هست رو با همون نسخهٔ قدیمی فونت فارسی کیخسرو روش نوشتم! کار عجیبیه و به همین خاطر هنوزم دوستش میدارم 🙂 و در واقع معنا و مفهوم آن این است که خیلی وقتا در تاریخ، خیلی جنگها شده و مثلن ماها ممکنه فکر کرده باشیم حالا چیز همچین خیلی بدی هم نبوده، اما در واقع، واسه مردم همون دوران چندان خوشایند نبوده! خب به هر حال جنگ بوده دیگه! البته بعضی جنگها هم لازمه. حالا بماند 😉
در سال بعدش هم این پوستر رو برای بخش «مرگ و میر کودکان» فرستاده بودم که بر اساس کوتاهترین داستان جهان هست یا به عبارتی کوتاهترین «داستان کوتاه» جهان از ارنست همینگوی که خیلی هم دردناکه در واقع. کل داستان این هست: «کفش نوزاد، پوشیده نشده، فروشی.» من هم این رو با روش خودکارنگاری خودم طراحی کردم و شد این 🙁